lundi 25 mai 2015

مخرج مشترک "ناموس" و "آبرو" در دو روايت مرگ‌آلود، رؤيا طلوعی

رؤیا طلوعی
بعد از مرگ دلخراش فريناز خسروانی در اثر سقوط از بالکن طبقەی چهارم هتل تارای مهاباد، دو روايت با هم در نبردند تا مرگ وی را غير موجە يا موجە جلوە دهند. اگرچە اين دو روايت متعارض بە نظر می رسند اما هر دو مخرج مشترکی دارند و آنهم محوريت مفاهيم «آبرو» و «ناموس» است. آبرويی کە در بدن و بە ويژە در دستگاه تناسلی زن خلاصە شدە و صاحبان متعددی دارد بجز خود زن.
راويان قصد تجاوز جنسی بر اين باورند کە فريناز برای جلوگيری از تجاوز ترجيح دادە از بالکن طبقەی چهارم بە پايين پريدە و مرگ را بە جان بخرد. کم نيستند دوستان مهاباديی کە اين روايت را تائيد می کنند. سخنان معاون امنيتی استانداری آذربايجان مبنی بر خروج پر سرعت فريناز نە از درب کە از پنجرەی طبقەی چهارم! و نيز اعترافات فرد متهم بە تجاوز مبنی بر حضور وی در اتاق و ادعايش مبنی بر قصد «ازدواج» با فريناز، برای هر کس کە بە ادبيات توجيهی مقامات جمهوری اسلامی در کوردستان آشنا باشد، روايت قصد تجاوز را بە يقين نزديکتر می سازد.
عدم امنيت زنان در محيط کار و نيز نبود قوانين مقابله با آزار جنسی زنان در محيط کار، بە شيوەای کە در کشورهای غربی حافظ امنيت زنان شاغل است، غير قابل انکار و چشم پوشی است. در واقع در روايت تجاوز فريناز بی پناه دو راه بيشتر نداشتە: دفاع از خود يا فرار. دفاع از خود ضمن اينکە هميشە از لحاظ فيزيکی برای همەی زنان مقدور نيست مشکلی نيز دارد و آن تعقيب قانونی زن و امکان زندان و اعدام است در صورتيکە منجر بە آسيب جدی يا مرگ متجاوز شود. از آنجا کە در عرف دينی و سنتی، زن منشا گناه و بالقوە مقصر و خطاکار شناختە می شود، در صورت دفاع در مقابل متجاوز، اثبات قصد تجاوز برای زن غير ممکن بودە و معمولا ديگران دوست دارند کە قصد تجاوز را باور نکنند و زن را دروغگو، متقلب و يا نهايتا مقصر جلوە دهند. نمونەهای محبت محمودی و ريحانەی جباری و غيرە شاهدی بر اين مدعاست. از آنجا کە گويا راه فرار هم بر فريناز بستە بودە، بە نظر می رسد او مرگ را با سقوط از پنجرەی طبقەی چهارم برگزيدە است. در واقع مرگ فريناز برای حفظ «آبرو» بودە است چرا کە می دانستە زندگی اجتماعيی کە از آن پس در انتظار اوست روزانە صد بار او را بە لحاظ روحی و روانی خواهد کشت.
بە دنبال اعتراضات و اتفاقاتی کە در شهر مهاباد روی داد مقامات دولتی و نيز صاحب هتل روايت ديگری را در ميان مردم منتشر کردەاند مبنی بر اينکە فريناز و بازرس مامور ارتقای هتل از قبل رابطە داشتە اند. آنها از فيلم دوربينهای مدار بستەی هتل مبنی بر بازگشت فريناز از درب پشتی هتل و مراجعەاش بە اتاق مرد سخن می گويند و تکستها و مکالمات تلفنی رد و بدل شدە را بە ميان می کشند. البتە پا را تا آنجا فرا ميگذارند کە از معاينەی بکارت جسد توسط پزشکی قانونی و باکرگی دختر هم خبر می دهند. در واقع اينان با روايت رابطە و ورود داوطلبانەی خود دختر بە اتاق سعی دارند کە مرگ را موجە قلمداد کردە و افکار عمومی را راضی کنند کە دختر مقصر بودە است! اگر دختر رابطە (ولو سادە) نداشت پس از ترس افشای رابطە و «بی آبرو» شدن کشتە نمی شد. پس قضیە حل است!
آنچە کە در اين روايت حتی در صورت صحت، جای نقد و گمان دارد عطش مدير هتل برای افشای حضور فريناز در اتاق مذکور و سر درآوردن از چند و چون اين حضور و خبردادن و تحريک خانوادە است. جدای اينکە اصولا مدير هتل چە حقی دارد کە در تصميمات خصوصی دو فرد برای رابطە دخالت کند، بايد پرسيد چرا مدير هتل خواهان مچ گيری فريناز بودە است؟ اصولا مچ گيری و آبروريزی فريناز برای او چە نفعی داشتە؟ چە لذتی از کتک خوردن و يا نهايتا قتل ناموسی فريناز می بردە است؟ البتە از آنجا کە فرهنگ زن حقير بين ايران، فرهنگی آشنا برای همەی زنان است، بە احتمال زياد قصد مدير از اين عطش برای آبروريزی زن را در حس مالکيت فرهنگ مردسالار بر زنان و ناموس پنداشتن زن بايد ديد. همانطور کە ناموس پنداشتن زن در روايت تجاوز نيز رگ گردنها را بە شدت برجستە کردە بود.

همچنانکە در ابتدا اشارە شد مخرج مشترک هر دو روايت تجاوز و رابطە، «ناموس» و « آبرو» هستند. هر کدام از اين روايات نزد مردم پذيرفتە شوند چيزی از اين واقعيت نمی کاهد کە زن در فرهنگ جامعەی ما موقعيت فرودستی داشتە و قوانين زن ستيز جمهوری اسلامی بە اين فرودستی شدت بيشتری بخشيدە است. زن صاحب هيچ چيز نيست و از همە دردناکتر کە حتی صاحب بدن خود نيز نيست. آبرو در بدن و دستگاه تناسلی اش خلاصە شدە و او حتی نمی تواند بە اختيار خود پوشش اين بدن را انتخاب کند.

اکنون کە موجی بر اثر مرگ فريناز ايجاد شدە جای آن دارد کە فعالان حقوق زنان غم مرگ فريناز را بە فرصتی برای مبارزە با تمام بی عدالتيهای فرهنگی و قانونی تبديل کنند تا بيش از اين فريناز های ديگر در سکوت جان ندهند. نبايد گذاشت پذيرندگان هر کدام از روايات فوق الذکر با يا بدون اعتراض، از اين پس وجدان خود را آسودە بدانند و پس از چندی ماجرا را فراموش کنند. آنچە کە مرگ فريناز بە جامعە می آموزد لزوم مبارزە با عدم حق زن بر بدن خود، ناموس پنداری و مالکيت بر جسم و جان زن و مبارزە با خلاصە کردن آبرو در جسم زن است. بايد فرياد زد و جا انداخت اين فرياد را کە: «زن ناموس هيچکس نيست.» زن صاحب اختيار تن خويش است. انسانيت زن را و برابری همەی انسانها را بايد عملا بە رسميت شناخت. اگر قانون جمهوری اسلامی را بە راحتی نمی توان عوض کرد، اختيار تغيير فکری و فرهنگی افراد با خود آنان است. هيچ قانونی نمی تواند ارادەی افراد را برای تغيير نگرش و تفکر خود سلب کند. برای تغيير فرهنگ مردسالار و بە رسميت شناختن حق زنان، هر فردی بايد از خود شروع کند و همين امروز. چرا کە همين امروز هم دير است. بسيار فريناز ها، دعاها، فاتيمەها و …. جان دادەاند کە حق زندگی داشتند. بسيار فرينازها، دعاها و فاتيمەها هستند کە جسمن زندە اما بە لحاظ روحی و روانی سالهاست کە از زندگی بی بهرەاند. آنها هم حق حيات مجدد دارند. با خود تکرار کنيم و بە خود بقبولانيم کە «زن ناموس هيچکس نيست.» «اختيار تن زن با خود زن است.» 
برگرفته از گویا نیوز

پیش‌کسوتان هنر فمینیستی و کشف بدن برهنه


پیش‌کسوتان هنر فمینیستی و کشف بدن برهنه

نمایشگاه "آوانگاردهای فمینیست سال‌های ۷۰" در "کونست‌ هاله" هامبورگ

بهجت امید

سیندی شرمن، والی اکسپورت، فرانچسکا وودمن، کارولی اشنیمن، اولریکه روزنباخ، بیرگیت یورگنسن… از هنرمندان فمینیست و آوانگارد آمریکایی و اروپایی سال‌های دهه‌ی ۱۹۷۰هستند که هر هنردوستی به هر حال یکی دو اثر از آنان را این‌جا و آن‌جا دیده و تا حدودی با آن‌ها آشنا است.
فرنچسکا وودمن (از پیشگامان هنر فمینیستی) و دردهای خودنگارانه‌اش
فرنچسکا وودمن (از پیشگامان هنر فمینیستی) و دردهای خودنگارانه‌اش
ویژگی نمایشگاه “کونست هاله” هامبورگ با عنوان “آوانگاردهای فمینیست سال‌های ۷۰” در این است که به طول این فهرست نه چندان کوتاه به گونه‌ای چشم‌گیر افزوده و آثار هنرمندان کم‌تر نام‌آشنا را هم برای نخستین بار به نمایش گذاشته است؛ به‌طور مشخص ۱۵۰ کار از ۳۰ زن هنرمند این دوره را که همگی درک و تصور مسلط و متأثر از رویکردی مردسالارانه را زیر سؤال بردند و به چالش گرفتند. در میان این آثار، کارهای هنرمندان مهاجرتباری نیز دیده می‌شوند که چشم‌انداز این برداشت انتقادی غرب‌محور را گسترش دادند و به آن جلوه‌ا‌ی چند فرهنگی بخشیدند. نیل یالتر مصری‌تبار، ترزا بورگا که در پرو زاده شده و آنا مندیاته هنرمند متولد کوبا که از ۱۳ سالگی به آمریکا مهاجرت کرد، از جمله‌ی این هنرمندان هستند. به عبارت دیگر در این نمایشگاه، تأثیر دیدگاه هنرمندان زن مهاجر بر شکل‌گیری جنبش اعتراضی فمینیستی هنر در غرب را نیز می‌توان دنبال کرد.

مناسب‌ترین ابزارهای تبیین هنری

بدن برهنه و ویدیو، دو ابزار تازه‌ای بودند که آوانگاردیست‌های فمینیست این دهه آن‌ها را به عنوان مناسب‌ترین رسانه‌های بیان هنری خود “کشف” کردند و به‌کار ‌بردند. به نظر این هنرمندان زن که از ابتدا به جای رنگ و بوم، از بدن عریان خود، دوربین عکاسی، روزنامه و اشیاء و ابزار متداول استفاده می‌کردند، ویدیو به مثابه وسیله‌ی نمایش کنکاش در دنیای درون و بیرون، در کشف هویت جنسی و تضادهای موجود میان خواست و آرزوهای جنسیتی و تصاویر مسلط در اجتماع، “بی‌واسطه‌ترین” رسانه به حساب می‌آمد. در نتیجه فیلم‌های ویدیویی (که اغلب ضبط تجربه‌های هنرمند در کشف و شهودهای هنری خود با دوربینی بی‌حرکت بود‌) هم در کنار عکس، مجسمه،‌ چیدمان و پرفورمنس، جهان آوانگاردهای فمینیست را با بازدیدکنندگان موزه‌ها و نمایشگاه‌ها در میان می‌گذاشتند.
یکی از مبتکران برجسته‌ی استفاده از این رسانه، والی اکسپورت، هنرمند آوانگارد اتریشی بود. او هم‌چنین بر عنصر برهنگی زن در هنر این دوره به عنوان نشانه‌ی تأکید بر جنسیت از دیدگاه زنان و رسانه‌ی طبیعی مشترک میان آنان، تأکید می‌کرد. هنرمندانی چون بیرگیت یورگنسن (آشیانه)، فرانچسکا وودمن ، کارولی اشنیمن (تصور کن)، پنی سلینجر (دعوت به عروسی ـ ۲)، رناته برتلمن (پانتومیم مهربان) بر این باور بودند که با گفت‌وگو با بدن خود تعبیر تازه‌ای از تن زن، جدا از بازنمایی تصاویر زنان در سیستم پدرسالارانه ارائه می‌دهند.

کلیشه‌ی زیبایی از ریخت‌افتاده

آنا مندیاته که در کارهای خود در این دهه اغلب هویت فرهنگی ـ جنسیتی را در رابطه با عرفان و جنس مونث مطرح می‌کرد، به عنوان مثال از دوربین ویدیو برای “ثبت تصویری غیبت بدن عریان خود” سود برده است. مندیاته از جمله در سال ۱۹۷۳ با الهام از فرهنگ زادگاهش کوبا در مجموعه‌ای با عنوان SILUETAS پیکر برهنه‌ی خود را طی مراسمی آیینی با “مادر طبیعت پیوند ‌می‌زد”. در این فیلم‌های ویدیویی گاهی گُل و سبزه‌، اندام برهنه‌ی هنرمند را می‌پوشاند و گاهی ِگل و لای تا این که قالب مادی بدن به‌کلی ناپدید می‌شد. این روند ولی، به معنای حذف وجود تن از طبیعت نبود، چون اثرات آن در گل و لای و بستری از گل و گیاه نقش گرفته بود و پیکر برهنه‌ی هنرمند به صورت جای خالی اعضا و حجم آن دیده می‌شد و “حضور داشت”. در این مجموعه‌ مندیاته به ویژه از جنبش طبیعت‌گرایانه‌ی حفظ محیط زیست که تازه در آن سال‌ها در حال شکل گرفتن بود، تأثیر می‌گرفت.
جلوه‌هایی از هنر فمینیستی با چند تصویر


  • هنر فمینیستی: «لانه» اثر بریگیت یورگنسن ۱۹۷۹


    • هنر فمینیستی: اولریکه روزنباخ، ورود جنس دوم به قلمرو جنس اول
    1. 1
    2. 2
    3. 3
    4. 4
    5. 5
    از دیگر آثار این هنرمند در نمایشگاه، مجموعه کارهای “بدون شرح” او است که در آن‌ها تصاویر کلیشه‌‌ای “زن زیبا”، آن‌گونه که جامعه‌‌ی مردسالار ترسیم می‌کند، به نقد ‌کشیده ‌شده. در این آثار مندیاته در لحظه‌ی برداشتن عکس، صفحه‌ای از جنس پرسی‌گلاس را روی بینی، لب‌ها و چشم‌ها فشار می‌دهد و “چهره‌ی زیبای” خود را از ریخت می‌اندازد. عکسی که در این لحظه برداشته می‌شود، نه صورتی زیبا، بلکه زیبایی‌ دچار استحاله را به ثبت رساند.

    نیل یالتر، پیش کسوت شیرین نشاط

    سری کارهای جنجال‌برانگیز “زن بی‌سر یا رقص شکم” از نیل یالتر تصویر زن در جوامع سنتی را به نقد می‌کشد. یالتر که دوران جوانی خود را تا ۲۷ سالگی در ترکیه گذراند، در ۱۹۶۵ از استانبول به پاریس رفت تا با آشنایی با گفتمان‌های مدرن درباره‌ی جنسیت و جایگاه اجتماعی زن و هم‌چنین فراگیری تکنیک‌های نمایشی فمینیستی (به ویژه رویکرد فرانسوی آن که روی بدن و استفاده از آن تاکید می‌کند)، وضعیت ناهنجار زنان در ترکیه را به گونه‌ای هنرمندانه مطرح کند. این هنرمند ۷۷ ساله که اکنون در پاریس زندگی می‌‌‌کند، از نخستین هنرمندانی بود که مسایل زنان مهاجر را از دیدگاه فمینیستی در کارهای خود در غرب مطرح کرد.
    یالتر، در سال ۱۹۷۴ حدود چهار دهه پیش از شیرین نشاط که با نگارش شعر و متن بر چهره‌ و دستان خود، تضاد میان موقعیت و خواست زنان را در جامعه‌ای بسته به نمایش می‌گذارد، نقل‌قول‌های شاعر و مردم‌شناس فرانسوی رنه نلی را درباره‌ی اروتیک و تمدن روی بدن و شکم خود نقش زد و روابط و مناسبات مردسالارانه را در ترکیه به چالش گرفت. در این جستارهای “خالکوبی‌شده” روی بدن یالتر، به ویژه بر تاثیرات منفی عدم حضور فعال زن در جامعه‌ای سنتی تاکید شده است.
    سیندی شرمن، این وجه از جایگاه زن در اجتماع غرب را در مطرح‌ترین مجموعه عکس‌های خود با عنوان “نماهای بدون عنوان فیلم” که شهرتی جهانی برای این مهم‌ترین نماینده‌ی هنری پست مدرن آمریکا به ارمغان آورد، نشان می‌دهد. در این کارهای سیاه و سفید که شرمن در سال‌های میان ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۰ به نمایش گذاشت، پیامدهای نقش انفعالی زنان در جامعه‌ که به سطحی‌گری و از خود بیگانگی می‌انجامد، پرداخته شده است. شرمن در این کارها با لباس و آرایش زن آمریکایی ساخته و پرداخته‌ی فیلم‌های هالیوودی و تبلیغات تلویزیونی سال‌های دهه‌ی ۱۹۵۰ـ ۱۹۶۰ ظاهر می‌شود و با بازسازی فضا و نمایش رفتار تقلیدی این قشر از زنان، اعتراضی روشنگرانه را به دنیای رسانه‌ها و هالیوود آغاز می‌کند.

    تأثیر پایدار

    هر چند که استفاده از فرهنگ برهنگی در رویکرد فمینیستی هنرمندان زن آوانگارد سال‌های ۷۰ به قصد فاصله‌گرفتن از ارائه‌ی تصویری اروتیک از بدن زن در چارچوب فرهنگ مردسالارانه‌ی غالب، بعدها حتی مورد انتقاد هنرمندان زن مدافع حقوق این جنس نیز قرار گرفت، با این حال آثار این هنرمندان پیشرو در زمانه‌ای که به پشتوانه‌ی موج نوین جنبش زنان و حرکت‌های اعتراضی دانشجویی “مسایل خصوصی هم سیاسی” تلقی می‌شد، دگرگونی‌ای اساسی در برداشت سنتی از جایگاه و نقش زن در جوامع غربی ایجاد کرد و راهگشای ورود “جنس دوم” به قلمروهای اختصاصی “جنس اول” شد؛ روندی که هنوز به پایان نرسیده است.‌
    نمایشگاه عنوان “آوانگاردهای فمینیست سال‌های ۷۰” تا پایان ماه مه ادامه دارد.
    برگرفته از سایت رادیو زمانه

  • هنر فمینیستی: آنا مندیاته؛ هویت فرهنگی ـ جنسیتی و عرفان
  • هنر فمینیستی: پنی سلینجر، دعوت به عروسی
  • هنر فمینیستی: آلکسیس هانتر و چشم‌چرانی
  • lundi 11 mai 2015

    دعوت به مراسم گردن زنی*

    دعوت به مراسم گردن زنی*،

     از قتل دعا در اقلیم کردستان تا فرخنده در افغانستان

     بیان عزیزی**

    bayan2

    مطالعات اجتماعی مرگ را نه پدیده‌ای فردی و متعلق به فرد درگذشته و خانواده او، بلکه آن را امری اجتماعی و پدیدهای خارج از حوزه خصوصی می‌دانند. بااین‌وجود بسیاری از مرگ‌ها و به‌خصوص فوت شهروندان معمولی اهمیت سیاسی و رسانه‌ای نمی‌یابد. گاهی اما، اتفاق می‌افتد که یک مرگ بین‌المللی می‌شود و واکنش‌های بسیاری را در سراسر جهان به دنبال می‌آورد، از آن جمله است قتل دعا و همچنین قتل فرخنده در هفته‌های اخیر در افغانستان.

    دعا خلیل اسود، دختر ١٧ ساله ایزدی در آوریل ٢٠٠٧ در اقلیم کردستان عراق به طرز فجیعی توسط مردان فامیل ضرب و شتم و سنگسار شد. جرم دعا عاشق شدن به مردی مسلمان و اصرار بر ادامه رابطه بود. در مارچ ٢٠١۵، فرخنده در مرکز کابل توسط مردان شهر ضرب و شتم و سپس جسدش سوزانده شد. گفته می‌شود که فرخنده پس از مجادله با دعانویس محلی توسط او متهم به سوزاندن چند صفحه از قرآن شده و مورد هجوم قرار گرفت. هرچند فاصله زمانی و مکانی زیادی بین این دو جنایت وجود دارد، اما هر دو دارای انبوهی نشانه مشترک و مرتبط با هم است که دارای لایه‌های مختلفی برای خوانش فمینیستی است.

    مسلخ مردانه

    در تصاویر، صحنه قتل و وقوع فاجعه یک مکان عمومی است، دعا در یک میدان و فرخنده در خیابان کشته می‌شود. فضای عمومی قتل‌ها با توجه به بافت سنتی این دو منطقه و سلطه فرهنگ مردسالار، متعلق به مردان است. در بررسی قتل‌های ناموسی در اقلیم کردستان به این نتیجه می‌رسیم که مکان بیشتر قتل‌ها، فضاهای خصوصی، خانه‌ها، زیرزمین‌ها و مکان‌های دور از دسترس است و در مواردی نیز مقتول به بیابان‌های اطراف کشانده شده و در آنجا کشته می‌شود. در اکثر موارد خشونت‌های منجر به اسیدپاشی و قتل زنان در افغانستان نیز به نتیجه مشابهی می‌رسیم. فضای عمومی برای بسیاری از زنان این مناطق غیرقابل دسترس است. جغرافیای شهری امروز حاصل اختصاص نقش‌های سنتی بازتولیدی-مراقبتی به زنان است و تقسیم‌بندی عمومی-خصوصی فضاها که فضاهای خصوصی را مناسب زنان می‌داند یک هنجار ارزشی عموما پذیرفته‌شده در جهان است، این نظریه به شکل عام توسط اندیشمندان اجتماعی حوزه‌ی شهر و فضا تایید شده است (لوید، ۱۹۷۵). ساختار اقتصادی شهر که بر تمرکز رویدادهای اقتصادی در مرکز شهرها و میادین تاکید دارد، زنان را که کارکنان خانگی و ساکن حومه‌های شهری هستند از دسترسی به این مرکزها دور کرده و سبب بازتولید و ابقای جایگاه زنان می‌شود. اما در زمان مرگ و شکنجه و مجازات این دو زن، جسم زنانه در مکان عمومی قرار دارد یا به آنجا کشانده شده است. مسلخ مردانه است و قاتلان انبوهی مرد هستند که از ابتدا تا به انتها عمل قتل را همچون یک امر جمعی و مناسک دینی اجرا می‌کنند. قربانی کردن زنی که از دایره عرف قبیله‌ای بیرون رفته یا متهم به کفر شده است (بدون اثبات شرعی)، در حوزه عمومی اتفاق می‌افتد و لمس کردن جسم زنانه و ضرب‌وجرح آن توسط مردان محرم یا نامحرم به او انجام می‌شود. اطراف قربانی را مردان احاطه کرده‌اند بدون حضور هیچ زنی در این تصاویر. مرکز جنایت یک زن است و این مراسم خودجوش تنها برای مرگ یک نفر ترتیب داده شده است. مرگی تدریجی و از هم دریدن تن قربانی در ملا عام.

    بدن تنبیه‌شده در مجازات مردانه

    کماکان تا سده‌ی هجدهم شکنجه، تعذیب و مجازات محکومان در مکان‌های عمومی و در بیشتر مواقع در میادین اصلی شهر انجام می‌گرفت. پس‌ازآن بود که شکنجه صورتی پنهانی به خود گرفت و در سده‌ی بیستم پیچیده‌ترین روش‌ها برای «شکنجه سفید» شکل گرفت تا کمترین اثر را بر جسم قربانی بگذارد و بیشترین حجم درد بدنی و روحی را همراه داشته باشد. تعذیب متعلق به نظامی است که بدن انسان فاقد فایده و ارزش است. برای قرن‌های متمادی بدن محکومان عنصر اصلی بود در مجازات در ملاعام. این بدن داغ می‌شد، تکه‌تکه می‌شد، در شهر چرخانده و نشان داده می‌شد و در معرض دید همگان قرار می‌گرفت. ساعت‌ها و روزها بدن محکوم شکنجه و سرانجام تسلیم مرگ می‌شد. فوکو در کتاب مراقبت و تنبیه اشاره می‌کند که تنبیه و تعذیب در آن نظام تنبیهی، متعلق به پادشاه بود. او به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم خواهان اجرای مجازات بود و فرمان می‌داد. در ورای قانون این پادشاه بود که آسیب دیده بود و هر جرمی اقدامی بود برای «شاه کشی» که باید به‌سرعت پاک می‌شد.

    دعا و فرخنده هر دو توسط نظام مردسالار حاکم ابتدا محکوم و سپس مجازات می‌شوند. بدن آن‌ها به روش قرون‌وسطی در میدان و خیابان در معرض عموم قرار می‌گیرد و تعذیب داده می‌شود. «دامی ین» در دوم مارس ١٧۵٧ توسط چهار اسب از چهار طرف کشانده شده و از هم دریده می‌شود. بدن فرخنده در ٢٠١۵ توسط اتومبیل زیر گرفته می‌شود و در آخر سوزانده می‌شود. بدن دعا با ضربات چوب خردشده و سرانجام با سنگی بزرگ بر سر او متلاشی می‌شود. جرم هردو «شاه کشی» است. شاهد این هنجار کشی در قتل دعا، پسرعمویی است که خواهان ازدواج با دعاست و در مرگ فرخنده نیز تعویض نویس محلی جار می‌زند و جلادان مرد سر می‌رسند و خواهان اجرای عدالت و برگرداندن حرمت شاه هستند. شاهی که عرف و سنن است و گاهی چهرهای دینی به خود می‌گیرد.

    تشییع‌جنازه زنانه

    پس از پایان فاجعه و قتل دعا و فرخنده مردان مسلخ را ترک کرده‌اند. جسم زن همچون مردار یا شی نجس در میدان رها می‌شود. خون، مو، تکه ‌پاره‌های پیکر و لباس، امعا و احشاء دریده شده همگی در صحنه جرم باقی مانده‌اند. ماموریت مردان به پایان رسیده است و آنان دیگر به جسد کاری ندارند. زنی که از مناسبات پا بیرون گذاشته و تن او تسلیم‌شده به جایگاه محتوم نیست، مورد مجازات قرار گرفته است. آنچه قتل فرخنده را از دعا متمایز می‌کند این است که پس از مرگ سوزانده می‌شود. مجازات قرون‌وسطایی برای جادوگران زن. همچنان که «رالف پتر فوکس» در کتاب «تعقیب ساحرگان»، می‌نویسد موضوع ساحران در بستر تاریخ زنان و جنسیت‌ها موضوعی مهم و جا افتاده است. ۸۰ درصد کسانی که تحت این عنوان مورد آزار قرارگرفته یا زنده‌زنده سوزانده شده‌اند را زنان تشکیل می‌دادند و ۲۰ درصد قربانیان هم مرد بوده‌اند.

    پس از مرگ دعا، گفته می‌شود که مادر و یکی از خواهرانش، جسد _بخوانید تکه‌های بدن_ را جمع‌آوری کرده و در مکانی نامشخص دفن کردند. جسد سوزانده شده فرخنده در عملی بی‌سابقه توسط صدها زنی تشییع شد که تابوتش را بر دوش داشتند. پس از مجازات، بدن قربانی یا رهاشده در میدان و یا سوزانده می‌شود. زنان، کار دفن باقی‌مانده تن را بر عهده می‌گیرند. فردا مسلخ شسته شده و اثری از جنایت باقی نمی‌ماند. آنچه ثبت‌شده همان تصاویر ارسالی از زمان و مکان قتل است.

    نگاه خیره مرد، دوربین/ پورنوگرافی تا قتل

    صنعت چندمیلیاردی پورنوگرافی با پشتوانه سرمایه‌دارانه و مردسالار خود پرمخاطب و بسیار گسترده است. در این فاشیسم جنسی نگاه خیره دوربین بر بدن زنی قرار دارد که وسیله و ابزار لذت و کام‌جویی مطلق و بدون مرز جسم مردانه است. فارغ از گرایش‌های سادو-مازوخیستی خریداران و بینندگان این صنعت، آنچه کانون لذت را شکل می‌دهد قدرت مردانه برای تسلط و مالکیت تمام وجود زنانه است. همچنان که «جودیت باتلر» می‌گوید این قدرت مردانه که – هر کاری می‌توان با بدن زنانه- کرد، قدرتی ویرانگر است. تمامیت جسم را می‌توان مورد کام‌جویی قرارداد از مو و زبان تا مهبل و پای زنانه قابل‌مصرف است و قابلیت شی شدگی را دارد. نگاه خیره دوربین بر نمایش لحظه‌به‌لحظه این مصرف کردن استوار است. قابلیت روزافزون و پیشرفت‌های مکانیکی ابزار ثبت، عکس، فیلم‌برداری و ویدئو امکان هر اغراقی را به صاحبان صنعت می‌دهد. روش‌های ترسیم تصویری ازنظر تعداد و نوع، افزایش یافته است، اما محتوا همان است، معنا همان است، هدف همان است، جایگاه زنان ترسیم‌شده همان است، ارزش زنان ترسیم‌شده نیز همان است. در آن‌سوی پورنوگرافی، قتل و مرگ بدن‌های زنانه وجود دارد. تصاویر ویدئویی ضبط و ارسال‌شده از این دو قتل، خروجی دوربین موبایل‌هایی است که بسیاری از آن‌ها به خود جلادانی تعلق دارد که در صحنه جنایت حضور دارند. همزمان که فیلم می‌گیرند سنگی نیز به سر قربانی پرتاب می‌کنند یا چوبی به دست دارند. این بار کانون نگاه خیره دوربین بر کام‌جویی نیست بلکه لذت امری سیال است که دچار تغییر شده است. کام‌جویی مردانه از بدن زنانه که در خلوت و توسط تصاویر پورنو انجام می‌گرفت این بار عوض می‌شود. تبدیل می‌شود به لذت انتقام‌جویی مردانه در عرصه عمومی. همچون شرکت در یک شوی «استریپ تیز» با نمایش اندام‌های متحرک و زنده. در قتل دعا و فرخنده هجوم غریزی، رفتار غریزی و خشم مردان برای کشتن، یادآور مباحث نوربرت الیاس در «فرآیند متمدن شدن» است. معیارهای رفتاری به‌جامانده از قرون‌وسطی که عملا در خشونت، رفتارهای جنسی و … نمود پیدا می‌کردند به دلیل افزایش آستانه شرم و دل‌زدگی دگرگون شدند. در تصاویر قتل دعا و فرخنده اما نه نشانی از شرم یافت می‌شود و نه ترس از مجازات. با روش‌های تکنیکی پیشرفته در ترسیم تصویری، نگاه خیره دوربین هر چه هست تصویر ضبط‌شده این دقایق پایانی است با دوربین جلادان. دوربین‌های موبایلی که کار شاهد را در آن مسلخ انجام می‌دهند. ناظر بودن و شاهد بودن نه بر بی‌گناهی قربانی بلکه بر پروسه مجازات مشروع از نگاه جلادان مرد که به‌سوی دعا و فرخنده هجوم می‌برند. جسم زن زیر نگاه مردان و همزمان صدها دوربین موبایل قرارگرفته که قرار است این تصاویر را هزاران بار بازتولید و کالایی کنند. در این فیلم‌ها آخرین گفته‌های قربانیان نیز شنیده نمی‌شود، صدای مردان آن‌چنان بلند و پر از خشم و جنونی همگانی است که ناله قربانی را خفه می‌کند. آنچه از همه پررنگ‌تر و تهوع‌آورتر در این تصاویر نشان داده می‌شود چهره مسخ‌شده و نگاه خیره و مستاصل قربانی است که گاه در میان خون و خاشاک و حمله سریع سنگ یا چوب در عرض چند ثانیه محو می‌شود و بعد از مدتی دوباره ظاهر می‌شود. این بار خون‌آلودتر و قابل‌ترحم‌تر و البته به مرگ نزدیک‌تر.

    حیات برهنه/ ناشهروند بودن زنان

    در اقلیم کردستان بیش از صدها سازمان غیردولتی و دولتی و هزاران نیروی آموزش‌دیده و ندیده پلیس برای محو خشونت علیه زنان وجود دارد و بودجه‌های میلیاردی نهادهای مرتبط با سازمان ملل در امور بشردوستانه نیز سرسام‌آور است. با توجه به موقعیت استراتژیک اقلیم کردستان و امکان وقوع حملات تروریستی، می‌توان گفت نیروهای پلیس اقلیم و بغداد در همه‌جا حضور دارند. در زمان وقوع قتل دعا نیز وضعیت به همان صورت بوده است. چنین فضایی در افغانستان نیز حاکم است به‌خصوص که آمار خشونت علیه زنان در همه اشکال آن در هردو مکان بسیار بالاست و این بحث از گفتمان‌های کلیدی اقلیم-افغانستان به شمار می‌رود. در زمان و مکان هر دو فاجعه، نه از نیروهای پلیس خبری هست و نه حضور گروه یا حتا هیچ شهروندی که بخواهد این وضعیت جنون‌آمیز را متوقف کند. با توجه به مدت‌زمان یک ساعت و نیم صرف شده برای شکنجه کردن و سپس سوزاندن جسد فرخنده و همچنین یک‌ساعته سنگسار دعا این پرسش مطرح می‌شود که در این پروسه زمانی، آن‌همه نیروی پلیس و مدافع حقوق بشری و فعال دینی و مدنی و زنان کجا پناه گرفته بودند؟ رها کردن و تنها ماندن قربانی، قرار دادن مجدد او در همان جایگاه قرون‌وسطایی است که به ساحران تعلق داشت در انتظار آتش. قرار دادن دوباره است در جایگاه یهودی، اقلیت، معلول، بیمار و کولی قبل از هولوکاست. دعا و فرخنده از «انسان» بودن تهی شده و «هوموساکر» می‌شوند. مقوله‌ای قضایی از قانون روم باستان که بر اساس آن فرد متهم به جرم را نمی‌توان برای انجام دادن جرم مزبور، قربانی کرد. گو اینکه «پامپیوس فستوس» نویسنده رومی بیان می‌کند که مسئله مهم درباره هومو ساکر آن است که اگرچه «قربانی کردن این انسان مجاز نیست، اما کسی که او را بکشد برای قتل محاکمه نخواهد شد.» ازاین‌رو هومو ساکر مبین یک نوع حد ـ مفهوم است. مهاجمان، قاتلان و مردان حاضر برای قتل دعا و فرخنده یا قصاص نخواهند شد یا تبرئه شده و یا از آنان اعاده حیثیت خواهد شد. عدم حضور یا دخالت و یا نادیده گرفتن وقوع سنگسار و آتش زدن توسط نیروهای امنیتی و پلیس در زمان و مکان جنایت نیز وضعیت استثنایی یا اضطراری را به یاد می‌آورد که به گفته «بنیامین» سنت ستم دیدگان است و این خود قاعده است. زن در این موقعیت دیگر شهروندی نیست که دارای حق حیات باشد، پلیس موظف به محافظت از او باشد یا در موقعیت اضطراری، شهروندی دیگر به یاری‌اش بیاید. موقعیت او قرار گرفتن در مرحله‌ای نهایی است نه یک اراده سیاسی، بلکه بر حیات برهنه، مفهوم «آگامبنی» استوار است. حیاتی که تا آنجا مورد حمایت قرار می‌گیرد که به انقیاد شخص حاکم یا حق قانون بر حیات و مرگ درآید. آگامبن اشاره می‌کند که علاوه بر هویت‌های اجتماعی از نو تعریف‌شده، مبتلایان به ایدز، تغییر جنسیت دادگان، سالمندان، والدین و زنان همگی بر حیات برهنه متکی‌اند. دعا و فرخنده درواقع چهره تمامی آن قربانیان بی چهره‌ای هستند که پیش‌ازاین در اقلیم کردستان و افغانستان بدون حضور دوربین‌ها به قتل رسیده‌اند. همان ناشهروندانی که نه‌تنها دارای منزلت و حق بر شهر، حق بر بدن، حق امنیت، حق سکونت و حقوق برابر اجتماعی و انسانی نیستند بلکه در یک بازه زمانی و مکانی از حق حیات نیز محروم شده و با خشن‌ترین شیوه و با بدوی‌ترین ابزار یعنی سنگ و چوب و آتش توسط مردان به قتل می‌رسند.

    ما آن‌هایی که توانستیم اندکی از این تصاویر را با چشمانی متعجب نگاه کنیم، نه توانایی فراموش کردن داریم و نه رستگاری قسمت‌های سرکوب‌شده و فراموش تاریخ را و نه توان نجات. دعا و فرخنده در عمق فاجعه زیستند و مرگ آنان در موقعیتی مشترک نقطه پایان همان وضعیت هولناک «بودن» به‌مثابه زن است.

    * گردن زنی: نام رمانی از ولادیمیر ناباکف

    ** بیان عزیزی استاد حقوق بین‌الملل، دانشگاه صلاح‌الدین

    منبع: بیدارزنی

    dimanche 10 mai 2015

    چگونه فریناز خسروانی دختر جوان مهابادی کشته شد + گفتگو

    چگونه فریناز خسروانی دختر جوان مهابادی کشته شد + گفتگو

    media 
    مهاباد
    عبدالله مهتدی، دبیر اول حزب کوملۀ کردستان ایران، در گفتگو با رادیو بین المللی فرانسه گفته است که یک مأمور دولتی به نام مرتضی هاشمی وند که وظیفه اش ارتقای سطح هتل هاست در تبانی با صاحب هتل تارا قصد تجاوز به فریناز خسروانی را داشته که به عنوان مهماندار در این هتل کار می کرده است. به گفتۀ عبدالله مهتدی آثار ضرب و جرح بر بدن قربانی مشاهده شده و مأمور دولتی و صاحب هتل که قصد تجاوز جمعی به دختر جوان را داشتند قربانی را در یکی از اتاق های هتل زندانی کرده بودند.
     علیرضا رادفر، معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی استاندار آذربایجان غربی با اشاره به ناآرامی های شهر مهاباد که به دنبال مرگ یک دختر جوان به نام فریناز خسروانی روی داده گفته است که مخالفان جمهوری اسلامی می کوشند از وقایع این شهر بهره برداری سیاسی کنند.
    مرگ محزون فریناز خسروانی که در اثر سقوط وی از طبقۀ چهارم ساختمان محل کارش، هتل تارا، روی داده موجب خشم و اعتراض عمومی، به ویژه اعتراض جوانان در شهر مهاباد شده که دیروز پنجشنبه هفدهم اردیبهشت ماه ساختمان هتل تارا را در شهر مهاباد به آتش کشیدند.
    عبدالله مهتدی، دبیر اول حزب کوملۀ کردستان ایران، در گفتگو با رادیو بین المللی فرانسه گفته است که فرد متعرض مرتضی هاشمی وند نام دارد که وظیفه اش ارتقای سطح هتل هاست. از قرار وی در تبانی با صاحب هتل تارا قصد تجاوز به فریناز خسروانی را داشته که به عنوان مهماندار در این هتل کار می کرده است. به گفتۀ عبدالله مهتدی آثار ضرب و جرح بر بدن قربانی مشاهده شده و مأمور دولتی و صاحب هتل که قصد تجاوز جمعی به دختر جوان را داشتند قربانی را در یکی از اتاق های هتل زندانی کرده بودند. عبدالله مهتدی تصریح می کند که در پیامک هایی که دختر جوان پیش از مرگ اش برای دوستان و همکارانش فرستاده و به این وسیله از آنان طلب یاری کرده بود به صراحت آمده که سید مرتضی هاشمی وند و صاحب هتل قصد دارند به او تجاوز کنند و برای پیشگیری از این امر دختر جوان عاقبت خود را از طبقۀ چهارم هتل محل کارش به پایین پرت می کند. عبدالله مهتدی می افزاید که از قرار مأمور دولتی در نتیجۀ اعتراض های عمومی دستگیر شده است.

    دبیر اول حزب کوملۀ کردستان ایران در سخنانش همچنین تصریح نموده که یکی دیگر از دلایل اعتراض های عمومی در مهاباد خشم مردم نسبت به اختلاس، فساد و نابرابری و ستمی است که اینبار به مناسبت اعتراض به مرگ محزون یک دختر جوان و علیه هتلی که خود به عنوان نماد و ثمرۀ اختلاس و فساد و تبعیض در مهاباد شناخته می شود سرباز کرده است.

    Résultat de recherche d'images pour "‫فریناز خسروانی‬‎" 
    معاون امنیتی استاندار آذربایجان غربی در سخنان امروزش مدعی شده که تحقیقات پزشکی قانونی نشان می دهد که هیچ تعرض جنسی به دختر جوان مهابادی صورت نگرفته است. او سپس گفته است که نیروی انتظامی به سوی معترضان تیراندازی نکرده است، هر چند، به گفتۀ او، "خویشتنداری پلیس همیشگی نخواهد بود" و در صورت لزوم پلیس  با معترضان شدیداً برخورد خواهد کرد.
    معاون امنیتی استاندار آذربایجان غربی همچنین تصاویر منتشر شده در فضای مجازی دربارۀ ناآرامی های شهر مهاباد را ساختگی دانسته و افزوده است که بسیاری از دستگیرشدگان آزاد شده اند.
    بااین حال، عبدالله مهتدی، دبیر اول حزب کوملۀ کردستان ایران، با استناد به تصاویر و فیلم های منتشر شده در شبکه های اجتماعی تأکید کرده است که نه تنها پلیس به سوی تظاهرکنندگان تیراندازی کرده، بلکه شمار بالایی از تظاهرکنندگان دستگیر و زندانی و همچنین زخمی شده اند.

    برگرفته از سایت رادیو ار اف ای فارسی