lundi 26 décembre 2016

دختران آزاد شده توسط بوکو حرام به خانواده‌هایشان ملحق شدند

تصویر دخترانی که پیش خانواده‌هایشان بازگشتند به طور اختصاصی در اختیار بی‌بی‌سی قرار گرفت
دختری که گروه بوکوحرام اکتبر گذشته آزاد کرده بود کریسمس را در کنار خانواده‌هایشان گذراندند.
این اولین‌بار پس از ربوده شدن دختران در آوریل ۲۰۱۴ از مدرسه‌ای در چیبوک است که آن‌ها به خانه‌هایشان باز می‌گردند.
این دخترها در اکتبر گذشته و به دنبال توافق دولت سوییس و کمیته بین المللی صلیب سرخ با بوکوحرام آزاد شدند. از آن زمان تا کنون دولت نیجریه این ۲۱ دختر را برای انجام تحقیقات در محلی مخفی نگه داشته بود.
اسابه گونی، یکی از دختران که ۲۲ سال دارد در گفت و گو با خبرگزاری رویترز بازگشتش به خانه را "معجزه" دانست. او که به مادرش کمک می‌کرد تا برای مراسم کریسمس آماده شود، گفت: "اصلا معلوم نبود که دوباره بتوانم به خانه برگردم و امیدم را از دست داده بودم."
از ۲۷۶ دانش‌آموز دختری که دو سال پیش از مدرسه‎ای در چیبوک، شهری در شمال شرقی نیجریه، ربوده شدند، هنوز سرنوشت ۱۹۷ نفر مشخص نیست و مذاکره برای آزاد کردن آن‌ها ادامه دارد.
بسیاری از این دختران مسیحی بودند اما بوکوحرام آن‌ها را مجبور کرد تا به اسلام بگروند و با آدم‌ربایان ازدواج کنند.
خانم گونی گفت که برخی از دختران به دلیل امتناع از ازدواج شلاق خوردند اما صرفه‌نظر از این موضوع، با آن‌ها خوب رفتار می‌شد. وضعیت تغذیه این دختران نیز تا این اواخر که با کمبود مواد غذایی روبرو شدند، خوب بوده است.



 تصویری که از دختران در مه ۲۰۱۴ و کمی بعد از ربوده شدنشان منتشر شد
تصویری که از دختران در مه ۲۰۱۴ و کمی بعد از ربوده شدنشان منتشر شد
پس از توافق اکتبر، ربایندگان به دختران گفتند کسانی که می‌خواهند آزاد شوند به صف بایستند. خانم گونی در آن زمان مریض بود و توان این که به همراه سایرین در صف قرار بگیرد را نداشت. اما او خیلی زود متوجه شد که جزو دختران خوش شانسی است که آزاد خواهند شد: "وقتی فهمیدم اسمم در فهرست آزاد شدگان است، متعجب شدم."
اما لذت شنیدن خبر آزادی پس از این که متوجه شد نام دختر عمویش مارگریت، که از بچگی باهم بزرگ شده بودند، در فهرست آزاد شدگان نیست، تا حدی رنگ باخت.
مصاحبه با خانم گونی در شهر شمالی یولا انجام شد. در زمان مصاحبه او کنار پدر، نامادری، پنج خواهر و برادر و شماری از همسایگانش بود.
خانم گونی گفت: "وقتی آن جا را ترک می‌کردیم، تعدادی از دخترها شروع به گریه کردند اما افراد بوکوحرام به آن‌ها تسلی دادند و گفتند که نوبت رفتن به خانه به آن‌ها هم می‌رسد."
گروه بوکوحرام در کشور نیجریه مستقر است اما در آنجا، نیروهایی از دیگر کشورهای آفریقایی، از جمله نیجر هم حضور دارند.
بوکوحرام در طول هفت سال اخیر هزاران نفر را ربوده‌ و فعالیت‎های پیکارجویانه آنها دست‎کم ۳۰ هزار کشته و بیش از یک میلیون آواره بر جای گذاشته است.
این گروه کنترل بخش‌های وسیعی از شمال شرق نیجریه را در دست دارد.
منبع بی بی سی

dimanche 18 décembre 2016

چمدان: 'فقط بعد از مهاجرت پدرم مرا پذیرفت'

صابره کاشی 
  صابره کاشی در سال ۱۳۷۰ نفر اول کنکور هنر شد
صابره کاشی از حدود ۱۰ سال پیش ساکن خلیج سانفرانسیسکو شده است.
او که برای نخستین‌بار در سال ۲۰۰۱ (همان سالی که حملات یازدهم سپتامبر روی داد) ایران را به مقصد کانادا ترک کرد، می‌گوید با وجود "موفقیت‌هایی" که در ایران به دست آورده، این تجربه مهاجرت بوده که به او اجازه داده از 'خودش بودن' نهراسد.
محل سکونت فعلی صابره خانه‌ای قدیمی و بزرگ در دل شهر اوکلند است.خانه‌ای که مالک آن با نگاهی "خیرخواهانه" به جوانانی اجاره داده که هر کدام به نوعی سرگرم یک 'انقلابند.'
این خانه ۹ اتاق دارد. اتاق صابره در طبقه دوم است.در و دیوار خانه پر است از پوسترهایی که هر کدام به یک جنبش و نحله فکری تعلق دارد؛ یک جا پوستری مرتبط با حقوق دگرخواهان جنسی و جای دیگر طرحی از جنبش مدنی سیاهان؛ یک گوشه جمله ای از یکی از رهبران قبایل سرخپوستان آمریکا و گوشه‌ای دیگر تصویری از برجستگان جنبش زنان.
صابره در این خانه چوبی که پر است از خراطی‌های ظریف و پنجره‌های مشبک، با هفت هشت نفر دیگر زندگی می‌کند.
اوکلند خاستگاه بسیاری از جنبش‌های مدنی آمریکا است و برای سیاه‌پوستان این کشور "مهد آزادی‌خواهی" محسوب می‌شود.
اوکلند در چند کلیومتری سانفرانسیسکو، همان شهری است که دو هفته گذشته با یک آتش‌سوزی دلخراش به صدر خبرهای جهان راه یافت.

خانه اما چه دور

صابره که در ایران فیلم‌سازی را آغاز کرده بود، این روزها سخت سرگرم تهیه و تدوین مستندی است درباره تجربه خودش از مهاجرت.
'خانه اما چه دور که هنوز ساخت آن به اتمام نرسیده داستان کشف و شهودهای صابره در مورد خودش و ریشه‌هایش است.
"فکر اصلی ساخت این مستند بعد از مرگ مادرم و آن سال‌هایی که برای نگهداری از پدرم میان ایران و آمریکا در مراجعت بودم به ذهنم رسید."
صابره فرزند آخر یک خانواده پرجمعیت است و به قول خودش وقتی که به دنیا آمد پدر و مادرش مدت‌ها بود که پدربزرگ و مادربزرگ شده بودند.
"پدرم با مهاجرت من کاملا مخالف بود. به قدری مخالف که حتی حاضر نشد روز آخر با من خداحافظی کند."
گفتگوی رادیویی صابره کاشی با برنامه چمدان را اینجا کلیک کنید و بشنوید
پوستری با شعار "به جای ساخت زندان، عدالت برقرار کنید" در سمت راست و طرح گرافیکی دیگری از اریک گارنر، مرد سیاه‌پوستی که با شلیک پلیس کشته شد در سمت چپ پنجره رو به کوچه توسط هم خانه‌ای‌های صابره که در جنبش‌های مدنی سیاه‌پوستان اوکلند فعالند نصب شده است.
صابره در اتاقش یک میز تدوین هم دارد و هم‌زمان با ساخت مستند 'خانه اما چه دور' از راه تدوین‌گری امرار معاش می‌کند
رابطه میان صابره و پدرش در بخش‌های مختلف مستند خانه اما چه دور دیده می‌شود. صمیمی‎ترین این صحنه‌ها مربوط به یکی از آخرین خداحافظی‌ها میان این پدر و دختر است؛ جایی که صابره به پدرش می‌گوید فردا عازم است و پدر ۸۷ ساله با صدایی مقتدر اما پر از احساس و شاید 'التماس' می‌پرسد: "اگر همیشه همینجا بمونی چطور می‌شه؟"
گوشه‌هایی از مستند خانه اما چه دور را اینجا کلیک کنید و ببینید
صابره که هنوز تصمیم نگرفته در نسخه نهایی فیلم چه تصاویری را بگنجاند، در میان سال‌های ۲۰۱۰ - ۲۰۱۵ به مدت پنج سال یک پایش در ایران بود و یک پایش در آمریکا.
"متاسفانه چون پیغام فوت مادرم را روی تلفنم ندیده بودم، سه روز بعد از خاک‌سپاری او متوجه از دست دادنش شدم. برای رفتن به ایران دیگر دیر شده بود اما یک‌سال بعد برای نگه‌داری از پدرم و شاید فرصت تکمیل کردن دوره دکترایم در دانشگاه تربیت مدرس، به ایران بازگشتم."
داستان صابره چه قبل از مهاجرت و چه پس از آن پر است از رویدادهایی که هر کدام از آنها را می‌توان یک "موفقیت بزرگ" نامید؛ رتبه نخست کنکور هنر در سال ۱۳۷۰؛ استخدام در شبکه ام.تی.وی. کانادا، همکاری در ساخت مستندی برای شبکه پی.بی.اس. آمریکا و کسب دکترای مطالعات زنان از دانشگاه تربیت مدرس تهران. با وجود این، خودش می‌گوید هیچ‌گاه به اندازه روزی که پدرش از او خواست در ایران بماند، احساس 'مهم‌بودن' نکرده است.
"برای این که بتوانم خودم را راضی کنم و قصه شخصی‌ام را دستمایه یک فیلم مستند کنم، چند سالی با خودم کلنجار رفتم. مدت‌ها مشاوره گرفتم و در خودم غور کردم."
"پدر من مرد محکم و مقتدری بود. حالا که خودم را واکاوی می‌کنم می‌بینم من به نوعی در تمام عمرم به دنبال راضی کردن پدرم بوده‌ام. برای همین هم وقتی آن روز پدرم بعد از حدود ۱۰ سال که من دیگر در ایران زندگی نمی‌کردم، خواست که پیش‌اش بمانم، گویی جهان را به من دادند."
"برای همین هم وقتی از چمدانم پرسیدید فکر کردم مهمترین چیزی که مهاجرت به من داده، این بوده که خودم را پیدا کنم و از خودم بودن نهراسم. فکر می‌کنم اگر من خودم را در این تنهایی مهاجرت پیدا نکرده بودم، ممکن بود هیچ وقت چنین چیزی از پدرم نشنوم. بعد از آن روز، رابطه پدرم و من برای همیشه عوض شد. در پنج سالی که شش ماه ایران و شش ماه آمریکا زندگی می‌کردم، من و پدرم آن قدر به هم نزدیک شدیم که دیگر نمی‌شد نامش را پدر و دختری گذاشت."
صابره هنگام مرگ پدرش در ایران نبود؛ او تنها چند هفته پیش برای شروع یک شش ماه دیگر به آمریکا بازگشته بود.
"دور دریاچه‌ای که در مرکز اوکلند قرار گرفته مشغول راه رفتن بودم که خبر دادند پدرم درگذشته. با این که اشک می‌ریختم، اما تجربه‌ام متفاوت از شنیدن خبر مرگ مادرم بود. بر عکس زمان مرگ مادرم، ته دلم می‌دانستم که پدرم هم راضی نبوده هنگام مرگش من کنارش باشم. فکر کنم هر دو ما فهیمده بودیم که طاقت چنین لحظه‌ای را نداریم. برای همین هم فکر می‌کنم پدرم با وجود این که در آن ماه‌های آخر خیلی ضعیف شده بود، خودش را کشاند و کشاند تا زمانی که من نباشم."
داستان مهاجرت صابره کاشی مثل همه آنهایی که در خارج از ایران زندگی می‌کنند پر است از دلایلی برای 'آمدن و ماندن'، همراه با تردید ابدی 'درست یا غلط' بودن این تصمیم. اما آنچه میان داستان خودم و صابره و شاید خیلی دیگر از مهاجران به عنوان مخرج مشترک یافتم، رنجی است که از پذیرفته نشدن در خانه کشیدیم. 
موسیقی چمدان صابره، کاری است به نام "در دل آتش" ساخته رعنا فرحان و استیون توب (Steven Toub).
برگرفته از بی بی سی فارسی 

dimanche 11 décembre 2016

از مادران آگاه در مشروطه تا احساس چمدان بودن

سخنرانی سیمین کاظمی ومریم میرزانژاد درنشست مادری ومسائل آن



بیدارزنی: گروه مطالعات زنان انجمن جامعه‌شناسی نشست مادری و مسائل آن را دوشنبه ۱۵ آذرماه برگزار کرد.
در این نشست سیمین کاظمی در مورد مادری و بدن و مریم میرزا نژاد در مورد تجربه مادری در دوران مشروطه سخنرانی کردند.

در دوران بارداری بدن زن ملک عمومی می‌شود

سیمین کاظمی در ابتدا گفت: اهمیت بحث مادری به این بازمی‌گردد که به باور برخی از متفکران تفاوت زیست‌شناختی منشا مردسالاری و فرودستی زنان است. در واقع نابرابری ناشی از تفاوت نقش زنان در تولید مثل، به نخستین تقسیم کار در مراحل شکل‌گیری طبقات و در نتیجه ستم جنسیتی منجر شد. در بحث از مادری لازم است میان مادری طبیعی و مادری اجتماعی تمایز قایل شویم. اگر مادری را بتوان به هر رابطه‌ای اطلاق کرد که در آن یک فرد به پرورش و تیمارداری فرد دیگری می‌پردازد، آنگاه می‌توان گفت که افراد برای آن‌که از نظر اجتماعی مادر شمرده شوند نیازی ندارند که از نظر طبیعی مادر باشند.

او ادامه داد: مادری طبیعی به دلیل فشارهایی که بر پیکر زنان وارد می­کند و به دلیل محرومیت­هایی که برای زنان به دنبال آن ایجاد می‌شود، مورد انتقاد قرار گرفته است؛ مثلا آن اُکلی می­گوید مادری طبیعی فرآورده­ای فرهنگی است و آن را اسطوره­ای می­داند که برای سرکوب زنان ساخته شده است. نکته­ ی دیگر این‌که باید بین تجربه‌ی مادری و نهاد مادری تمایز قایل شد. نهاد مادری در واقع به کنترل مردان بر پتانسیل مادری زنان ارجاع دارد. مردان به زنان باورانده­ اند که زن تا وقتی مادر نباشد زن طبیعی نیست و مادری تنها شغل و وظیفه‌ی زن است. چنین نگرشی ممکن است بسیار بازدارنده باشد و باعث محرومیت زنان از دستیابی به قلمروهای زندگی اجتماعی شود.

کاظمی همچنین به موضوع ساخت اجتماعی بدن زنانه اشاره کرد که در دوره‌ی بارداری و غیر از آن متفاوت است. بررسی درباره ساخت اجتماعی بدن زنانه مستلزم این است که ارزش‌ها، هنجار، اعمال و نهادهایی که بر ادراک و ارزش­گذاری بدن زن تاثیر می­گذراند مورد توجه قرار گیرند. در دوره‌ی مدرن، لاغری زنان مساله ­ای ارزشمند و مترادف با جذابیت جنسی زنان است. در واقع بدن مطلوب و آرمانی زن از نظر اجتماعی یک بدن لاغر است. زنان برای پذیرش اجتماعی مجبورند با چنین بدنی هم‌نوا شوند؛ اما در طول بارداری بدن زنانه‌ی آرمانی از نو به‌طور اجتماعی ساخته می­شود؛ یعنی آرمان مادری در مقابل آرمان لاغری قرار می­گیرد و زنان به بیشتر خوردن و چاق شدن و بدنی با شکلی متفاوت و بزرگ تشویق می­شوند. اگر لاغری، حامل جذابیت جنسی زنان باشد، مادری و شکل بدن زن باردار نشانگر تحقق نقش بیولوژیک زنان یعنی تولیدمثل است.

در دوره‌ی بارداری بدن زن، به یک ملک عمومی تبدیل می­شود و عموماً چون تصور بر آن است که زنان دانش کمی درباره بدن خود دارند، در معرض انواع توصیه‌ها و رهنمودها و دستورها قرار می­گیرند. این توصیه‌ها می­تواند هم از جانب متخصصان باشد و هم غیرمتخصصان.

این جامعه‌شناس افزود: پزشکان و کارکنان بهداشتی درمانی در این روند کنترل بدن زن شرکت فعال دارند. با فرآیند پزشکی شدن، پزشک از طریق دانش به جایگاه قدرت می­رسد که قدرت تجربه‌ی ذهنی خود زن را در کنترل بدن خودش کاهش می­دهد. در واقع می­توان گفت، پزشکی شدن در از نو ساخته شدن بدن‌های زنان در مدت بارداری سهیم است و آن را تقویت می­کند. توصیه‌های پزشکی می­تواند منبع مستقیم فشار بر زنان باردار باشد: توصیه‌های پزشکی شامل توصیه‌های افزایش وزن است که به طور دقیق تنظیم شده است، برنامه‌های غذایی شامل میزان، حجم و تعداد وعده‌های غذایی و نوع غذاهایی است که باید خورده شوند یا کنار گذاشته شوند. لیست بلند بالایی از داروها ممنوع شده و لیست دیگری هست که همه‌ی زنان به‌طور روتین مجبور به مصرفشان هستند. گاهی دیده می­شود که پزشکان از مداخله در بعضی وضعیت­های پزشکی زن باردار اجتناب می­کنند و آن را به بعد از زایمان موکول می­کنند که مبادا آسیبی به جنین برسد. همچنین گاهی درمان یک وضعیت پزشکی پیش از بارداری به‌طور کلی متوقف می­شود و زن به تحمل آن وضعیت تا بعد از زایمان مجبور می­شود. این‌ها مثال‌هایی از کنترل پزشکی بر بدن زن باردار هستند. البته باید یادآور شد که در این کنترل هیچ قصد یا نیت بدخواهانه­ ای وجود ندارد و پزشکی دستاوردهای زیادی برای حفظ سلامت زنان به همراه داشته است مثل کاهش میزان مرگ و میر مادران باردار که در ایران چشمگیر بوده است؛ اما در نگاه انتقادی چنین کنترلی را که گاه به یک آیین مقدس تبدیل شده و زنان را به زحمت می­اندازد می‌بایست در نظر داشت. کیت فیگز در کتاب زنان و تبعیض، با اشاره به محدودیت‌هایی که پزشکی بر بدن زن باردار اعمال می­کند از آن با اصطلاح «فاشیسم بهداشتی» نام می‌برد.

این جامعه‌شناس بیان کرد: آنچه مسلم است این است که تمام کنترل و مدیریت بدن زن در دوره بارداری معطوف به حفظ سلامت جنین و محافظت از اوست و بدن زن در درجه دوم اهمیت قرار می­گیرد. به قول یک نویسنده‌ی فمینیست، اغلب اوقات زن باردار احساس می­کند که بیشتر از یک چمدان اهمیت ندارد و علاقه‌مندی به بهبود وضعیت و رفاه او به محض اینکه محتویات مهم چمدان را تحویل داد متوقف می­شود. مشکلات بعد از زایمان ادامه پیدا می­کند ولی اغلب نادیده گرفته می­شوند.

علاوه بر سلامت جنین آن‌چه که بدن زن را تحت تأثیر قرار می­دهد، حقوق جنسی مردانه است که برای بدن زن تعیین تکلیف می­کند. برخی یافته‌ها حاکی از آن است که عدم شیردهی به فرزندان و سزارین نه یک انتخاب فردی زنان بلکه نتیجه‌ی اصرار مردان بر مزیت‌های جنسی بدن زن/مادر است. در قرن هفدهم گفته می­شد که مقاربت جنسی شیر را ضایع می­کند و مردان به‌جای آنکه از حقوق جنسی خود صرف‌نظر کنند، مانع شیر دادن همسرانشان می­شدند و شیرخوار را به دایه می­سپردند.

سزارین و شیردهی و سقط جنین و پیشگیری از بارداری همگی مسایل وابسته به مادری هستند که به‌واسطه‌ی آن‌ها نهادهای مختلف اجتماعی مثل دولت و دین برای بدن زنان تعیین تکلیف می­کنند و کنترل بر بدن زن از یک انتخاب فردی به یک تصمیم اجتماعی تبدیل می­شود.

در بحث مادری و بدن زن، باید این نکته هم یادآوری شود که زنان در پاسخ به فشار اجتماعی برای همنوایی با آرمان مادری و پذیرش آن منفعل نیستند و فعالانه به آرمان مادری به شیوه‌های مختلف پاسخ­های متنوعی می‌دهند.

استثمار مادران میانجی

کاظمی در بخش دیگری از سخنانش به مادری میانجی و رحم جایگزین اشاره کرد و گفت: مادری میانجی یا مادری قراردادی استفاده از رحم جایگزین یا اجاره‌ای در تولیدمثل است. روزگاری فمینیست­هایی مثل فایرستون بر این باور بودند که تکنولوژی می­تواند در خصوص نابرابری ناشی از تفاوت­های زیست‌شناختی زنان و مردان رهایی‌بخش باشد؛ اما اکنون تجربه‌ی متفاوتی از تکنولوژی حاصل شده است که نه تنها رهایی را به دنبال ندارد بلکه موجب بهره‌کشی از بخشی از زنان می­شود.

در حال حاضر با پیشرفت‌های تکنولوژیک، نوعی از مادری پدید آمده است که در مقابل مادری طبیعی قرار می‌گیرد و آن مادری چندپاره یا تکه تکه شده است. در این نوع از مادری، فرآیند طبیعی تولیدمثل، تقسیم شده و به اشکال مختلف و در خارج از بدن زن و با مداخله پزشکی صورت می­گیرد. اهدای تخمک، رحم جایگزین یا مادری میانجی بخش­هایی از این شکل تولیدمثل هستند. برخی در دفاع از رحم اجاره‌ای گفته‌اند که این کار قراردادی است که با رضایت زن همراه است اما منتقدان می­گویند رضایت زن برای فروش خدمات باروری به زوج نابارور، همان‌قدر اصالت دارد که «رضایت» زنی که خدمات جنسی خود را به یک مشتری می­فروشد. همچنین منتقدان می­گویند وقتی یک جامعه زنی را به اجاره دادن رحم خود تشویق می­کند بیم آن می­رود که با تبدیل شدن تولیدمثل به شیوه‌ی تولید کالا در واقع جنبه‌ی انسانی آن زدوده شود. در این شیوه از مادری (مادری میانجی)، مادر قراردادی کارگری است که نیروی کار خود یعنی پرورش جنین در رحم را به کارفرما که زوج نابارور باشد می­فروشد و در ازای این کار از دستمزد و توجه و مراقبت تغذیه‌ای و پزشکی برای مدتی مشخص بهره‌مند می­شود. او کارگری است که از محصولی که تولید می­کند بیگانه است و آن محصول به او تعلق ندارد. مادران میانجی یا قراردادی عموما زنانی هستند که به دلیل شرایط نامطلوب مالی خطرات بارداری و زایمان را به جان می­خرند و جسم خود را به استخدام دیگری در می­آورند. در ایران به نظر می­رسد استفاده از تکنولوژی باروری خارج رحمی (با استفاده از تخمک یا رحم زنی دیگر) تجارتی است که زنان فقیر را مورد استثمار قرار داده است. زنانی که توسط دلالان رحم جایگزین بعضی بیمارستان­های فعال در حوزه‌ی ناباروری شناسایی می­شوند و از بدنشان به عنوان ابزار تولیدمثل استفاده می­شود. اهدای تخمک هم بخشی از فرآیند تکه تکه شده باروری است که بیشتر از طریق زنانی که نیازهای مالی دارند انجام می­شود. این اقدام در واقع یک کالا شدگی مرگبار جسم زنان است که می‌تواند با خطراتی همچون آمبولی، سندرم تحریک بیش از حد تخمدان، افزایش خطر سرطان تخمدان و رحم و پستان همراه باشد.

نکته‌ی پایانی درباره بحث مادری و بدن زنان این است که این بحث بیشتر درباره زنان طبقه متوسط و بورژوا کاربرد دارد و کمتر درباره زنان حاشیه، زنان روستایی و زنان طبقه کارگر قابل طرح است. شاید بتوان گفت مساله زنان طبقات فرودست بیش از آنکه دغدغه‌ی انتخاب فردی در غذا خوردن داشته باشند، دغدغه‌ی دستیابی به غذا باشد. برای همین بهتر است که در تحلیل­ها و بحث­های این چنینی به مساله طبقه‌ی اقتصادی و اجتماعی زنان توجه داشته باشیم.

زن در مشروطه به مثابه مادر آگاه

مریم میرزانژاد کارشناس ارشد مطالعات زنان سخنرانی خود را با عنوان مادران آگاه، کودکان وطن‌خواه مروری بر مساله مادری در عصر مشروطه ارائه کرد.

میرزانژاد در ابتدا مروری کرد به آشنایی ایرانیان با تمدن غرب که سبب بیداری ایرانیان و شکل­گیری مشروطه شد، کرد و سپس به وضعیت زنان ایرانی در این دوره پرداخت که زنان چگونه در این زمان از رهگذر آشنایی با افکار مدرن به تاسیس مدرسه، انجمن‌های زنانه و روزنامه زنان اقدام کردند.

این کارشناس ارشد مطالعات زنان گفت: در عصر مشروطه نسوان تجددطلبی برآمدند که عرصه را برای ایجاد تحول در نقش و جایگاه خود مساعد دیدند. آنجا که آغاز طرح اولین پرسش­هایی شد که زنان از جایگاه و موقعیتشان به میان آوردند و بیراه نیست اگر گفته شود فصل تازه‌ای در تاریخ ایران ساخته شد. زنان ترقی‌خواه به مقابله با تاریک‌اندیشی بر خواستند و برای اصلاح و عقلانی کردن ساختار­های موجود اجتماعی و آداب و رسوم مذهبی و فرهنگی سعی کردند.

گفتمان ناسیونالیستی و ترقی‌خواه در دوره مشروطیت با توصیف وضعیت زنان و گره زدن آن با استبداد و عقب­‌ماندگی جامعه، از تغییر جایگاه زنان دفاع کرد. دفاع از تحصیل و آموزش زنان به مثابه مادران آینده در چارچوب این گفتمان مورد تاکید قرار گرفت و به یکی از مهم‌ترین محورهای خواسته‌های زنان ترقی‌خواه مبدل شد و تاسیس مدارس دخترانه اهمیت بسیار یافت.

به همین سبب ضرورت تحول و بازنگری در شیوه پرورش و تربیت کودکان در جامعه ایران را مطرح می­کردند و به تاکید می­نوشتند که «اصول بچه‌داری» باید مبتنی بر علم و آگاهی باشد.

آنچه برای آزادی‌خواهان عصر مشروطه در آموزش زنان اهمیت دارد حق آموزش آنان به‌عنوان انسانی ایرانی صاحب استعداد نیست. تشویق و تهییج جامعه محافظه‌کار ایران در راستای تحصیل دختران تنها با تاکید بر نقش زنان به عنوان پرورش‌دهنده افراد جامعه و نقش مادری آنان است که مورد توجه قرار می­گیرد.

به این ترتیب پایه‌های مادری مدرن به جای مادری سنتی توسط زنان تجددطلب نهاده شد و هویت مادری به عنوان هسته‌ی اصلی هویت زنان مدرن تعریف شد. همچنان که از آموزش و تحصیل و تربیت که می­توانست به مثابه یک حق برابر برای زنان همانند مردان فهمیده شود، به‌عنوان ابزاری برای مادر خوب و مادر آگاه بودن دفاع شد و بخش مهمی از وظیفه زنان ترقی­خواه آگاه کردن مادران در پرورش درست فرزندان صرف شد.
در پایان می‌توان گفت اهمیت بزرگداشت زنانگی و فداکاری زنانه و مادرانه موجب شد که نسوان وطن­خواه تا حدودی از دایره فمنیست­ هایی که برای ارتقای حقوق برابر تلاش می­کردند، متمایز شوند.
برگرفته از اخبار روز